سه شنبه 88 اسفند 11 , ساعت 12:17 صبح
بی تو هم بغض غزلهایی ملال آور شدم
گرچه تنها بودم اما باز تنهاتر شدم
پر زدم پر ریختم عریان شدم از هر چه بود
چون درختی در هجوم بادها پرپر شدم
سوختم در چرخه تکرارهایی ناگزیر
مثل ققنوسی هزاران بار خاکستر شدم
ساز ومضرابم گره خوردند با تار سکوت
از طنین نعره های بی صدایی کر شدم
میوه هایم تا به یادم هست ، حسرت بود و آه
آخرین فصل شکفتن را که بارور شدم
خنده هایم بغض بود و اشکهایم قهقهه
سالها بازیچه دنیای بازیگر شدم
محمد حسین صفاریان
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]